دست های رأفت

جان دادن عشق ..

پنجشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۲، ۱۱:۲۶ ب.ظ


من هنوز از آن لحظه که یاد می کنم

بی اختیار نامت را فریاد می زنم

گوشه خاکی را رها نمی کنم

من هنوز هر چه فکر می کنم یک خواسته بیشتر ندارم

یک سالی میگذرد که همه آرزویم شده ای تو

دیگر آرزوی جز تو ندارم

قبل تر از آن را هر چه بی تو بود دیگر نمی خواهم

چقدر غمت را دوست می دارم...

غیر از تو هیچ ...هیچ


من هنوز قلبم درد می کند ..

نگاهم میکنی ؟



۹۲/۱۰/۱۲
-->