کشتی نوح...
طعنه زند مرا ز کین رو صنمی دگر گزین
در دو جهان یکی بگو کو صنمی کجا دگر...
پ.ن:
دلتنگم و
چو بید بر سر ایمان خویش می لرزم
.
.
.یا الله
طعنه زند مرا ز کین رو صنمی دگر گزین
در دو جهان یکی بگو کو صنمی کجا دگر...
پ.ن:
دلتنگم و
چو بید بر سر ایمان خویش می لرزم
.
.
.یا الله
چون شب که ماه را..
من می سرایمت
چون دل که آه را
پ.ن:
به نام حسین
..
یک سالی به پلک زدنی گذشت
یک سالی که لحظه ای از بغل امن و محکمت رهایم نکردی
و
بین دو کتف قرص و بازوانت امانم دادی
و
قلبم آرام ترین خانه ی جهان است
همان جا که بتو عهد بستم غیر خودت را راه ندهم
البته که بلطف خودت
وگرنه چه کسی از من ضعیف تر و محتاج تر بتو
...
غیر تو هیچ تمنایی ندارم
و
می دانم که شکرگزار نبوده ام و نتوان که باشم
من دوست دارمت..
من به عهد هایم ایمان دارم
می دانم اندازه ی آرزوهایم نبودم
ولی به عهد هایم ایمان دارم
نه آنکه لایق آنها باشم
چون شما شایسته وفای به عهد بوده اید همیشه
می دانم زمانش نرسیده بودو هنوز هم نرسیده
اما
دلم بیشتر از همیشه برای پسرم تنگ شده است
حسن جانم
جان مادر
پسرم
همو که به گفته ی مادرم نامش را انتخاب کردم
..
گاهی لحظه به بنده ام می گذرد که در دلش نه کفر باشد و نه ایمان
...
امروز هم گذشت و نمی دانم که از سخت جانی ام بنویسم یا
از آن لحظاتی که همه عزیزانت دست های بلند شده
و خالی و پر از اضطرار مرا دیدند..
و مرا در آغوش نگاهشان پناه دادند..
سبک بال تر ازهمیشه
و منقطع از
همه عوالم به سوی تو و عزیزان درگهت
با آیه های نور و یس گذشت
لحظات شب آخر شعبان المعظم و
اولین شب عزیز ماه رمضان
...
یا الله ..
این غریب و غریق و غوطه ور در نعمتت را رها نکن
پ.ن:
تمت ...
ای خسرو خوبان نظری سوی گدا کن
رحمی به من سوخته ی بی سر و پا کن
...
این چند سال..
چنین روزهایی که بیشتر از همیشه به تو نزدیک بوده ام
آمده اند و دارند می گذرند
هر صبح که چشم باز می کنم
نسیمی بوی صبح های آن حوالی را می آورد
چشم هایم را می بندم و تو را زیارت می کنم
دلم می گیرد ..بغض می کنم
دلم می خواهد پیش تو باشد
دلم می خواهد دستم می رسید و به
کاشی کاشی و ستون به ستون آن بین دو حرم بوسه می زدم و
همچون کبوترهای آشنایت پر و بالی به خاک مقدست متبرک کنم
از این حوادث می ترسم
مرا پیش خودت نگهدار
دستم را رها نکن
پیش خودت ببر
حداقل مرا زیر ستون های باب الجوادت پناه ده..
دلم به دعای تو خوش است یا قائم آل محمد..