دست های رأفت


سرَش را همچون منی  نمی فهمد

لحظاتی که نوای دعای وداع

صحن های حرمت را طنین انداز بود ..

دو زانو گوشه ی فرش های صحن جامع نشسته بودم و ..

با باب الجوادت وداع می کردم

از همیشه غمگین تر و ناتوان تر..

باز هم تنهایی بود و عید و بود این بار براتی نبود ..

نمی دانم لایق سفره ات نبوده ام لابد

..

.

حالا که عرفه گذشته و ربیع آمده

مهربانی ات به جای ورودی مشهد

از این جا قلبم را فشار می دهد

دلم سخت تنگ است

سخت روضه ی رواق امام می خواهد

روضه ی سوغاتی پیرهن کهنه

دلم فقط تو را می خواهد

این بار هم مرا برسان

...

دستانم خالی اند

...

صلی الله علیک امام رئوفم









۹۲/۱۰/۲۵

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
-->