دست های رأفت

اللهم رب شهر رمضان...

يكشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۳، ۰۱:۳۱ ق.ظ


دستانم بی اختیار می لرزد

کتاب دعایم روبرویم باز است

ورق  می زنم و دنبال خطبه شعبانیه ام 

در دلم نامت را فریاد می زنم

به افتتاح که میرسم دست به چوب نرده و فرش های قرمز منتهی به ضریحت قفل می شود 

به ابی حمزه که میرسم امام رضا را از چراغ سبز زیرزمین قسم می دهم

بی طاقتی ام را زیارت تو آرام می کند فقط

شروع نکرده از غمت می میرم

چند روزی است بی اختیار چشمانم تار است

باور نمی کنم رمضان باشد و برات من نباشد

مرا پیش خودت ببر

مرا برای خودت نگه دار

چند سالی می گذرد و با اشک تو روزه هایم را افطار می کنم


دلم گرفته ..دوباره این شبا برا حرم گرفته

بمیرم از غمت..

.


به مادرم سلام می کنم

۹۳/۰۴/۰۸
-->